روزی کاملا پیتزایی
Cleaning Day
میتونه همون سکه ی دو رو باشه که یه طرفش، یعنی در واقع همون ورِ ناخوشایندش، اجبارشه برای تمیز کردن همه چیز و فائق اومدن بر تردیدت برای دور انداختن تمام سمپل های بلاتکلیفِ قدیمی و اما روی خوشش و خوشمزه شم اینه که بعد تمیزکردن، ازمون تشکر میکنن، اونم با این باکس های XXXL پیتزا!!!
اونم نه یکی و نه دوتا که ۱۶ تا، یعنی در واقع برای سیر کردن یک ایل هم کافی بود و برای همین هم تونست منِ همیشه در تمنای پیتزا رو برای یک شب، سیرِ از پیتزا کنه...
شهر فرنگ بود و از همه رنگ و نوع پیتزا موجود بود...برای ماهی خواران، گیاهخواران، گوشتخوران و همه چیز خواران(موجوداتی شبیه من) هم حتی...
از گوشت و قارچ گرفته تا بروکلی و اسفناج و تن ماهی و ماهی ساردین و زیتون سیاه، همه و همه در شکل گیری اون پیتزاها بکار گرفته شده بودن، حتی ترکیب خیلی غریب و دور از ذهن آناناس با گوشت!!! حالا دیگه خداییش، آدم داره پیتزا میخوره، انتظار همه چی رو هم که داشته باشه، انتظار میوه نداره وسط غذای جدی ش،
بیشتر به یه توهین میمونست تا ترکیبی خلاقانه...
بیشتر از همه اما طعم پنیرِ فراوانِ پیتزای پنیری به دلم میشینه...پیتزایی با مقداری خیلی بیشتر از معمول، پنیر!!!
قضیه از این قرار بود که بعد اون سفر ایتالیا به همراه خواهر و همسرش(که شاید بعدترها نوشتمش)، و دقیقتر بگیم بعد اون پیتزای ۴ پنیری که خواهر تو میلان سفارش داده بود و من اه اه و پیف پیف کرده بودم با دیدن پنیرآبی ش و کلی تو ذوق پیتزاخوری م خورده بود و بعد اما کلش رو یک تنه و به تنهایی تا آخرین اسلایس بلعیده بودم، تازه تازه علاقه ی دیوانه وارم رو به پنیر و پیتزای پنیری، کشف کرده بودم و حالا هیچکدوم از اون طعم های جدید و یا کلاسیک هم نمیتونستن با طعم یک عالمه پنیر، رقابت کنن...