امشب فرصتی کوتاه پیدا میکنم تا برگردم به یکی از همون دفعات آخر هفته ای که باز به قرارِ معمول اونقدری زمان ندارم که بخوام غذایی مفصل تر از اسپاگتی ای آماده درست کنم(بسته های اسپاگتی ای که اونقدر آماده ان که حتی سس هم دارن با خودشون و تنها زمانِ موردنیازشون همون ده دقیقه ایه که تو آب جوش غوطه ور میشن، یعنی حتی از ماکارونی هم سریعتر...)
قراره با ساچین ناهار بخوریم و من که زودتر به آشپزخونه میرسم، در جهت صرفه جویی در زمان، شروع میکنم به گرم کردن غذاها...
بشقاب اونو که بهش میدم و مال خودمو میزارم تو ماکروویو، میشینم و ادامه میدیم بحثمونو در مورد کوتینگ و تیمار سلولها و ... ساچین اما به غذاش دست نمیزنه و همین میشه دلیل تکرار موکدم که تو بخور، مال من طول میکشه تا گرم بشه و اون اما با بیخیالی میگه صبر میکنم بیای باهم بخوریم.
- وا چه کاریه، خوب غذات سرد میشه و بدمزه که..
- طعم غذا چه ربطی به سرد و گرم بودنش داره؟
- پس به چی ربط داره؟
- it's just in your mind, did you hear any thing about Sucrose preference test?
(اون فقط تو ذهنته، تا بحال چیزی در مورد تستِ ترجیحِ سوکروز شنیدی؟)

چیزی راجع به تستِ ترجیحِ سوکروز نشنیدم و همین میشه دلیل سرتا به پا گوش شدنم که میدونم و شک ندارم که برام جالب خواهد بود دونستنش:

موشها هم مثل ما آدما، به شیرینی علاقه دارن، یعنی در واقع بیشتر موجودات همین رفتارو دارن چون طعم شیرین بیشترین ترجیح رو در موجودات زنده داره پس مشخصا اگه دو تا ظرف داشته باشیم، یکی آب و دیگری محلول ۵ درصد سوکروز، موشها هم مثل ما آدمها، محلول شیرین رو به آب ترجیح خواهند داد...

این شرایط کنترله و بعد چند روز یا هفته، میزان آب استفاده شده رو میسنجن و با شرایط تست مقایسه میکنن. شرایط تست اما بدین ترتیبه:
یه سری موش رو در قفسی با موشهای
social defeat aggressor mouse
تنها میزارن. این موشها، جثه ای بسیار بزرگتر از موشهای عادی دارن و بسیار هم مهاجم و خشن هستن، به حدی که حتی موقع جابجا کردنشون، فرد آزمایشگر هم باید خیلی مراقب باشه چون اصلا ابایی از گاز گرفتن دست کارشناس مربوطه هم ندارن و در حقیقت کار کردن با این موشها اصلا راحت نیست...

در جواب سوال من که این موشها چجوری بوجود میان، ساچین اعتراف میکنه که دقیقا نمیدونه و فقط شنیده که اینا حاصل یه نوع موتاسیون هستن که منجر به ناک اوت یکی از
pleiotropic genes
میشه و این ژنها، همونهایی هستن که تنها به یک فانکشن ختم نمیشن و مسیرهای متعددی رو کنترل میکنن بنابراین، انهدامشون، منجر به ایجاد تظاهرات متعددی در موجود میشه...
در واقع بیشتر ریورس ژنتیک بوده یافتن این موشهای مهاجم، یعنی اول اونارو پیدا کردن و بعد متوجه ی غیبت عملکرد یک ژن خاص در اونها شدن..‌.

نهایتا تنها گذاشتن موشهای مهاجم با موشهای کنترل، منجر به حمله ای میشه که اول به استرس و شوک و نهایتا به depression موشهای کنترل می انجامه...
ادامه ی آزمایش فقط در معرض قرار دادن موشهای کنترلِ دچار شوک و ترس و depression ه با دو ظرف آب و محلول ۵ درصد سوکروز...
و میدونی نتیجه ی آزمایش چی بوده؟

- مصرف کمتر سوکروز؟
- مصرف مساوی آب و محلول سوکروز..‌.
- واقعا؟؟؟
- every thing is here
(همه چیز اینجاست)

و به سرش اشاره میکنه...

ساچین ادامه میده که: نهایتا این ذهنه که همه چیزو اعم از طعم و لذت و غیره تعیین و تعریف میکنه و ترجیحاتِ ما، کاملا به مدل های ذهنی ما وابسته ان، پس با تغییرشون میتونیم شاهد تغییر در الگوهای متداول لذت و شادی و همه چیز باشیم...