چاکلت باکس من که یک چیز ناموزونِ نامتقارن شکل میگیره؛ دلمو خوش میکنم که بعدی پرنده ی شانسه و حتما کارِ خوبی از آب درمیاد...
برای پرنده، وسواس بیشتری یه خرج میدم در انتخاب و برگه ای برمیدارم با کلی قلب های رنگارنگ و اما درست وقتیکه پرنده ی معلولم که فقط یکی از بالهاش توان پرواز داره و اون یکی اما بخاطر یک تایِ نادرست، حرکت نمیکنه، میفهمم که هر نکته مکانی داره و اون برگه گرچه زیبا بود اما نباید پرنده میشد، در واقع اصلا پتانسیل پرنده شدن رو نداشت...
شاید میتونست یه ستاره ی بی بدیل بشه یا یه ماهی و یا چه میدونم یه پاپیون حتی، هر چیزی جز یه پرنده ی شانس...
ولی تمام اینا باعث نمیشه که آنیا بهم نگه که خیلی پرفکته پرنده م و اصلا اشکالی نداره که فقط یه بال برای پرواز داره!!!

پی نوشت: بالاخره با یه بالم حالا اگه نه تا آسمون هفتم، ولی تا سر دیوار رو شاید بشه رفت...